16- در بیان آنکه آدمی اصل است و همۀ علوم
فرع
بهانه
می آوری که من خودرا به کارهای عالی صرف می کنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غیره تحصیل می کنم.
آخر، این همه برای توست. اگر فقه است، برای آن است تا کسی از دست تو نان
نرباید و
جامه ات را نکند و تو را نکشد تا تو به سلامت باشی. و اگر نجوم است، احوال
فلک و
تأثیر آن در زمین، از ارزانی و گرانی، و امن و خوف، همه تعلق به احوال تو
دارد، هم
برای توست. و اگر ستاره است، از سعد و نحس، به طالع تو تعلق دارد، هم برای
توست.
چون تأمل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو.
چون فرع تورا چندین تفاضیل و
عجایبها و احوالها
و عالمهای بوالعجب بینهایت باشد، بنگر که تورا که اصلی چه احوال باشد. چون
فرعهای
تو را عروج و هبوط و سعد و نحس باشد، تو را که اصلی بنگر که چه عروج و
هبوط در
عالم ارواح و سعد و نحس و نفع و ضرر باشد که فلان روح آن خاصیت دارد و از
او این
آید، فلان کار را می شاید.
شرح
(استاد قمشه ای)
- بهانه
می آوری......: اشاره به آن است که حتی علوم و فنونی که نزد عامه
مردمان شأن و
مرتبه ای بلند دارد، اما نهایت آن اداره امور فانی دنیوی است و در جهت
تکمیل روح
باقی و وصول کمال اخروی به کار نمی آید و آدمی را از مرتبه حیوانی به مقام
انسانی
ارتقا نمی دهد، درس مدرسۀ آدم نیست و صرف عمر در این گونه علوم مانند
استفادۀ بالش
از کتاب و میخ از شمشیر خواهد بود:
هر آن کو جمله عمر خود را در این کرد
به هرزه صرف عمر نازنین کرد. (گلشن
راز)
مولانا در مثنوی نیز بدین معنی اشاره کرده است:
خرده
کاریهای علم هندسه، یا حساب و طب و جبر و فلسفه،
این همه علم بنای آخور است،
که عمادِ بودِ گاو و اشتر است.
بهر استبقای حیوان چند روز،
نام آن کردند این گیجان ((رموز))
عماد (ستون)
و هر
کجا در ادب عرفانی علم وعقل مورد طعن قرار گرفته مقصود علمی است که چون
روی در
دنیا دارد عین جهل است و عقلی است که چون به نفس هدایت می کند عین گمراهی
است.
تا علم و
عقل بینی، بی معرفت نشینی؛
یک نکته
ات بگویم خود را مبین، که رستی. (حافظ)
الهی
مده پندم منه از خرد بندم؛
من از عشق
در راهم، تو از عقل گمراهی.
(الهی قمشه ای)