19- اعتبار صورت
گفت
که: این چه لطفست که مولانا تشریف فرمود، توقع نداشتم و در دلم نگذشت، چه
لایق
اینم؟ مرا می بایست شب و روز دست گرفته در زمره وصف چاکران و ملازمان
بودمی، هنوز
لایق آن نیستم، این چه لطف بود؟
فرمود:
که این از جملۀ آنست که شما را همتی عالیست، هر چند که شما را مرتبۀ
عزیزست و بزرگ
و به کارهای خطیر و بلند مشغولید، از علو همت خود را قاصر می بینید و بدان
راضی
نیستید و بر خود چیزهای بسیار لازم می دانید. اگر چه ما را دل هماره بخدمت
بود،
اما می خواستیم که بصورت هم مشرف شویم، زیرا که نیز صورت اعتباری عظیم
دارد، چه
جای اعتبار؟ خود مشارکست با مغز، همچنانکه کار بی مغز بر نمی آید
بی پوست
نیز بر نمی آید. چنانکه دانه را اگر بی پوست در زمین کاری بر نیاید، چون
با پوست
در زمین دفن کنی، بر آید و درختی شود عظیم. پس از این روی تن نیز اصلی
عظیم باشد و
دربایست باشد و بی او خود کار بر نیاید و مقصود حاصل نشود.
شرح
این رها كن،
صورت افسانه گیر
رو بهل دُردانه، گندم دانه گیر
گر به دُرّ ره نیست،
هین بر می ستان
گر بدان سو نیست
ره، این سو بران
ظاهرش گیر، ار چه ظاهر
كژ بود
عاقبت ظاهر سوی باطن رود
اول هر آدمی خود صورت
است
بعد از آن جان، كاو جمال سیرت
است
اول هر میوه، جز صورت
كی است؟
بعد از آن لذت، كه معنی
وی است
اولا خرگاه سازند، آنگهان
ترك را آرند آخر میهمان
صورتت خرگاه و معنی
ترك آن
معنیت ملاح و، صورت بادبان
بهل (رهاکن، بگذار)